نیلومن

ساخت وبلاگ
سلام خدا جون خدا بزار تا از اسمم شروع کنم شاید فراموش کرده باشی اسم محسن و فامیلم صابری حقیقی در حال حاضر داخل دبیرستان تیزهوشان درس میخوانم رشته ریاضی ولی از جایگاهم راضی نیستم خانوادم هم تا دلت بخواد هوام رو دارن هر چی خواستم رو برام فراهم کردن همه چی دارم و هیچ کمبودی داخل زندگی ندارم از اینا بگذریم بیا یکار بکنیم من از روز اول زندگیم میگم برات خدا ببخشیدا ولی بیشتر روی خاطرات تلخ زندگیم کار میکنم اخه هرچی فکر کردم از کوچیکیم خاطرات خوب یادم نیومد خب شروع میکنیم از اون جایی که من یادم میاد کوچیکی هام رو با روشن دختر عموم گذروندم یادش بخیر سک سک خریدنامون و شب کنار هم خوابیدنا و... سلام خدا جون خدا بزار تا از اسمم شروع کنم شاید فراموش کرده باشی اسم محسن و فامیلم صابری حقیقی در حال حاضر داخل دبیرستان تیزهوشان درس میخوانم رشته ریاضی ولی از جایگاهم راضی نیستم خانوادم هم تا دلت بخواد هوام رو دارن هر چی خواستم رو برام فراهم کردن همه چی دارم و هیچ کمبودی داخل زندگی ندارم از اینا بگذریم بیا یکار بکنیم من از روز اول زندگیم میگم برات خدا ببخشیدا ولی بیشتر روی خاطرات تلخ زندگیم کار میکنم نیلومن...ادامه مطلب
ما را در سایت نیلومن دنبال می کنید

برچسب : رفتن به برج میلاد,رفتن به برج میلاد با مترو,رفتن به برج میلاد با اتوبوس, نویسنده : anomname1 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 3:03

داستان های نوشته شده بدون بازخوانی متن میباشد

پس

امکان اشتباه در نوشتار یا جمله بندی زیاد هست

نیلومن...
ما را در سایت نیلومن دنبال می کنید

برچسب : نکته مهم,نکته مهم زندگی,نکته مهم خانه داری, نویسنده : anomname1 بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 3:03

سلام خدا قرار بود درباره اولین باری که یکی بهم گفت داداش حرف بزنم خدا وقتم کمه پس درجا شروع میکنم من از دوم راهنمایی عاشق کامپیوتر بودم و همیشه داخل اینترنت چرخ میزدم ولی اون زمان دنبال کد های خاص بودم برای ساخت وب یا برنامه نویسی تا این که وارد دبیرستان شدم اول دبیرستان به امیرحسین دوست شدم و بیشتر اوقات با هم بودیم ولی کارمون به درد و دل نرسیده بود فقط برای هم یه دوست بودیم تا این که کارنامه خرداد من رو دادن و من ۳ تا درسم رو قبولی مدرسه نیورده بودم اعتراض گذاشتم و نمره دوتا درس درست شد یکی مون که شهریور رفتم پاس کردم داخل مدت زمان خرداد تا شهریور من و امیر خیلی بهم نزدیک شدیم اخه من اصلا درس نمیخوندم و اون من رو مجبور به خوندن میکرد هر شب تا دیر موقع باهام حرف میزد و اخرم کاری باهام میکرد که از خنده روده بر میشدم یادم نمیره یه روز اومد خونه باهام درس خوند و ازم سوال کرد این گذشت و من قبولی مدرسه رو اوردم تا این که سال جدید یعنی دوم دبیرستان من رفتم رشته ریاضی و امیر رفت تجربی من تصمیم گرفته بودم سال جدیدم رو با تمام توان بخونم روزای اول خوب میخوندم یه روز ریحانه(دختر خالم) بهم گفت نیلومن...ادامه مطلب
ما را در سایت نیلومن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anomname1 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 3:03

سلام خدا ببخشید دیر شد خودت میدونی چرا دیر شد تمام این مدت داشتم چت میکردم ببخشید دیگه حالا ادامش بین همون چت هامون امیر عاشق النا شد و فهمیدیم زهرا هم عاشق یه پسره پسره رو برای زهرا امتحان کردیم روش نمیومد پسر بدی باشه ولی هم کلاسی یعنی دوست صمیمی پسره اصلا ادم درستی نبود به گفته خودش واقعی چند بار با دخترا رابطه داشته خب بگذریم النا برای این که با زهرا و امیر بحثش شد دیر به دیر میومد مثلا یه مدت طولانی آنلاین نمیشد وقتی هم میومد به من خبر میداد بعضی اوقات هم میگفت به کسی نگو که من اومدم داخل همون روزا امیرم میگفت من عاشق النا هستم این داستانا تا امتحانات نوبت دوم ادامه داشت و النا از من خواست حال و روز امیر رو بدون سانسور بهش بگم منم برای تایپ کردم و فرستادم یادم نمیره روز امتحان عربی حال امیر خراب بود چون النا نمیخواست ببینش بنده مجبور شدم امیر رو مجبور به خوندن کنم و خودم هیچی نخوندم البته امیرم زیاد درس نخوند اخرم تغلبی نوشت اورد سر جلسه و ...سلام خدا ببخشید دیر شد خودت میدونی چرا دیر شد تمام این مدت داشتم چت میکردم ببخشید دیگه حالا ادامش بین همون چت هامون امیر عاشق النا شد و فهمی نیلومن...ادامه مطلب
ما را در سایت نیلومن دنبال می کنید

برچسب : چت روم ۲۰۰۰گپ,چت روم ۲۰۰۰,چت روم 2 نفره, نویسنده : anomname1 بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395 ساعت: 3:03